داستان های کودک

قصهٔ ماهی کوچولوی آرزومند

در اعماق دریا، ماهی کوچولویی به نام آریا زندگی می‌کرد. آریا همیشه رویا می‌دید که روزی بتواند تا سطح آب بالا بیاید و دنیای بیرون را ببیند. او به پرنده‌های دریایی که هر روز بالای سرش پرواز می‌کردند حسودی می‌کرد. آن‌ها از دنیای بیرون برایش تعریف می‌کردند و می‌گفتند که آنجا همه چیز خیلی قشنگ‌تر است.

یک روز، آریا تصمیم گرفت که رویاهایش را دنبال کند. او از ماهی‌های بزرگ‌تر پرسید که چطور می‌تواند به سطح آب بیاید. آن‌ها به آریا گفتند که این کار خیلی خطرناک است و ممکن است پرنده‌ها او را بخورند. اما آریا به حرف آن‌ها گوش نداد و تصمیم خود را گرفت.

آریا شروع به شنا کردن به سمت بالا کرد. هر چه بیشتر بالا می‌رفت، قلبش تندتر می‌زد. وقتی به سطح آب رسید، نفسش بند آمد. او دنیای بیرون را دید. آسمان آبی، ابرها سفید و خورشید طلایی بود. پرنده‌ها آزادانه در آسمان پرواز می‌کردند و قایق‌ها روی آب آرام حرکت می‌کردند. آریا از دیدن این همه زیبایی خیلی خوشحال شد.

اما ناگهان، سایه‌ای بزرگ روی او افتاد. یک پرنده دریایی بزرگ به سمت آریا شیرجه زد. آریا خیلی ترسید و شروع به شنا کردن کرد. او هر چه قدر می‌توانست سریع‌تر شنا کرد. بالاخره موفق شد از دست پرنده فرار کند و به عمق دریا برگردد.

وقتی به خانه‌اش رسید، خیلی خسته بود اما خوشحال. او به دوستانش گفت که دنیای بیرون خیلی قشنگ است، اما همچنین خیلی خطرناک است. از آن روز به بعد، آریا دیگر سعی نکرد تا سطح آب بیاید. او فهمید که خانه‌اش در اعماق دریا هم جای بسیار خوبی است.

پایان

نکات آموزنده داستان:

  • رویاپردازی خوب است، اما باید واقعیت را هم در نظر گرفت.
  • هر جایی زیبایی‌های خاص خودش را دارد.
  • گاهی اوقات بهتر است در خانه‌مان بمانیم و از چیزی که داریم لذت ببریم.

سوالاتی برای کودکان:

  • چرا آریا می‌خواست به سطح آب بیاید؟
  • چه اتفاقی برای آریا افتاد وقتی به سطح آب رسید؟
  • آریا از این ماجرا چه چیزی یاد گرفت؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *